کسی ازم خواست که نذری بکنم
دم به ساعت دعای یارب بکنم
همو که سبب و شاه ابیات باشد
خواست که ذکر زهرا(سلام الله علیها)بکنم
به دلم نشسته تاب و تب او
از که چرا رو و حیای بکنم
یوم لا ینفع مال و البنون
چرا خود اسیر و گرفتار دنیا بکنم
پیدایش راه نجات ، عقلانیست
من گو تو چرا خود اسیر نااهل بکنم
روح و دل از روز تولد که سرشت
در خواب شبی ناله یازهرا(س) بکنم
در آرزوی دلم بود به سپیدار سپید
که ای قامت خم اجازه هست دعای بکنم
دست کشید بر سرمن گفت ناز دلم
هر آنچه خواهی بگو اجابت بکنم
شرم تمام رخساره گرفت گفتم
اجازه هست قامت خود خم بکنم
صالح من کنون که مصلح شده ای
حال که ناز دل زهرا(س) شده ای
گو چه کنم اجابت دعای نابجایت بکنم
هرآنچه خواهی بگو آن بکنم
شاعر:آقاي مهدي خزايي