قُلْ یَعِبَادِى الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ.....
دوستــی دارم که با من است حتی از رگ گردن هم نزدیک تر ولی من از آن غـــــــــــــــــافلم!!!!!

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رهروان و آدرس rahro.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

کل مطالب : 311
کل نظرات : 53

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 31
باردید دیروز : 12
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 530
بازدید سال : 4246
بازدید کلی : 46738
اینجا ایران است

باز نشر کنید حتماً بچه مسلمونا

یکی برای یکی، این پیامک رو فرستاد:

یکی برای یکی، این پیامک رو فرستاد:

اینجا ایران است.
حکومتش حکومت امام زمان است.
بر مبنای قرآن است.
رهبرش رهبر مستضعفین
                           
                جهان است.
قوت غالب مردم نان است.
بهای نان، به قیمت جان است.
ثروتش برای فلسطینیان است.
دانشگاهش ستاره باران است.
جای روشنفکرانش، زندان است.
هر که فریاد بزند، از کافران است.
سکوت نشانه مسلمان است.
شرکت در راهپیمایی بزرگترین نشانه ایمان است.
آنچه روز به روز ارزان میشود جان انسان است.
ایرانی این را برای ایرانیان بفرست.


جواب اونکی:

اینجا ایران است.
حاکمش نائب امام زمان است.
و پاکترین رهبر جهان است.
قدرت بسیجیانش، کابوس اهریمنان است.
اینجا کمی اجناس گران است.
چونکه تحریم دشمنان است.
اما ایرانی صبور و قهرمان است.
هدف ما از زندگی، نان نیست؛ حفظ ایمان است.
زندگی همچو امتحان است.
کسی قبول میشود که در خط شهیدان است.
پیروی از “ولایت” وصیت آنان است.
ایرانی غیور و باوجدان است.
نه فقط فلسطین، بلکه حامی تمام مظلومان است.
ایرانی این را برای جهانیان بفرست و به کشورت افتخار کن. 

تعداد بازدید از این مطلب: 967
موضوعات مرتبط: ادبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


حاج اقا اومدم حالتو بگیرم!!!!!!!!!!!!!!!
اجالبه.بخونید :
هواپیما می خواست پرواز کند که متوجه شدم یک نفر با اصرار به مهماندار هواپیما، خواستار نشستن در کنار من است ! خیلی تعجب کردم ، تو این زمانه که همه از ما آخوندا فرار می کنند یکی می خواست کنار ما بنشینه ! سابقه نداشت کسی با این تیپ و قیافه بخواهد کنار یک روحانی بنشیند !   خلاصه با راضی کردن فرد کناری من ، آمد و کنارم نشست . تا در جایش مستقر شد ، گفت : حاج آقا ! می دونی برای چی اومدم کنارت بنشینم ؟ اومدم تا تهران حالت رو بگیرم !! تو دلم گفتم : خدا به خیر کنه ، این چه حواله ای بود که امروز نصیب ما شد ، چیزی بهش نگفتم .
دوباره شروع کرد ، حاج آقا چی می گید شما آخوندا ؟! هی می گید نماز بخونید ، روزه بگیرید ، گناه نکنید ! خدا باهاتون قهر می کنه! روزیتون کم میشه ! ... من تو شهر ... طلا فروشم و اهل نماز و روزه و این حرفا هم نیستم ، هر ماه هم علاوه بر گناهام توی شهرم به تهران می یام و یه عشق و حالی می کنم و برمی گردم !! مال و ثروتم هم هر روز بیشتر می شود ، حال جسمی ام هم هر روز بهتر !! ماندم خدایا به این چی بگم ، چه جوری بخوام حالی این بکنم ، ناگهان، انگار خدا به دلم انداخت که این جور شروع کنم ...
گفتم : « آقامون موسی بن جعفر (علیه السلام ) یه روز از کوچه ای عبور می کردند ، صدای ساز و آواز از خانه ای به گوش می رسید . ناگاه در همان خانه باز شد غلامی بیرون آمد ، حضرت از آن غلام پرسیدند : صاحب این خانه بنده است یا آزاد است ؟ غلام که حضرت را نمی شناخت ، گفت : معلوم است که آزاد است ! چندین کنیز و غلام دارد . آقا تا این را شنیدند ، فرمودند : بله آزاد است که چنین می کند ، اگر بنده بود چنین نمی کرد ! غلام داخل خانه برگشت ، صاحبخانه از وی علت تأخیر را جویا شد ، غلام پاسخ داد : آقا فردی که شما را نمی شناخت از من پرسید شما بنده اید یا آزاد . صاحبخانه پرسید : تو چه جواب دادی ؟ گفت : معلومه (با خنده ) ، گفتم شما چندین غلام و کنیز داری ! پرسید: آن آقا چه جواب داد ؟ غلام جواب داد ، آن آقا گفت : بله آزاد است ، اگر بنده بود این چنین نمی کرد ! این کلام چون پتکی بود بر سرش ! یک مرتبه متنبه شد ، پایی به بساط زد و پا برهنه دنبال آقا دوید ، وسط کوچه به آقا رسید و خودش را روی پای حضرت انداخت و گفت: آقا به خدا من بنده ام! توبه کرد و از آن به بعد ملقب شد به بُشر حافی (حافی به معنای پابرهنه ) » ... .
سوار اتوبوس شدیم که به سالن فرودگاه برویم ، موبایلش رو بهم نشان داد و گفت: حاج آقا ببین مورد اومده تو فرودگاه دنبالم، اما به خدا همین الان بلیط برگشت رو می گیرم و بر می گردم !! دیگه می خوام بنده بشم ! حجت الاسلام والمسلمین سید حسین مومنی
                                   

                   

                                                                                                           

                                                                                                                   
                                       
تعداد بازدید از این مطلب: 1037
موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


یارانه ها حذف بشوند یا نه؟
مجلس کدام راه را انتخاب می کند؟ حذف دهک بالای، یارانه غیر نقدی و یا تداوم وضع موجود؟ -------------------------------------------------------------------------------- روزهای خوش و ابتدایی پس از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و پرداخت یارانه ها به شکل مستقیم در همان دولت دهم به پایان رسید. اگرچه آقای احمدی نژاد در ماههای اول پس از اجرای فاز اول هدفمندی یارانه ها با لحنی پیروزمندانه اقتصاددانانی را که درباره عواقب پرداخت مستقیم یارانه به مردم و عدم اجرای کامل قانون به اوهشدار بوده اند را مخاطب قرار می داد و موفقیت خود را به رخ آنان می کشید، اما طولی نکشید که با افزایش روز افزون نقدینگی در جامعه و رشد فزاینده تورم به همراه مشکلات ناشی از تحریمها ، عملا این قانون از نقطه قوت دولت به نقطه ضعف آن تبدیل شد. اگرچه رییس جمهور سابق هم چنان معتقد بود می توان سهم بیشتری به عنوان یارانه نقدی به خانوارها پرداخت اما واقعیتهای اقتصادی خود را به دولت و مجلس نشان داد و در واقع اجرای آن پایان شیرینی نداشت. گرانی کالاهای عمومی و مورد نیاز و هم چنین خدمات کار را به جایی رساند که منتقدان دولت نهم و دهم در رسانه ها، از دولت وقت خواستند قیمت ها را به قبل از هدفمندی یارانه ها باز گرداند.
تعداد بازدید از این مطلب: 866
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شما بگویید : ویچت و دنیای زناشویی
گذشته های نه چندان دور وقتی کسی از خانه خارج می شد، دسترسی به آن ممکن نبود مگر اینکه به خانه یا جایی برسد که بتواند با تلفن ثابت صحبت کند. یادتان هست؟ تلفن های مشکی بزرگ با شماره گیرهای چرخان. بعد هی تلفن ها کوچک و جمع و جور شدند،بیسیم شدند و می توانستیم در همه جای خانه با آنها صحبت کنیم. سر و کله‌ی کامپیوترهای خانگی هم پیدا شد. با مانیتور های بزرگ که اندازه ی یک تلویزیون بود. روزهای اولی که موبایل یا همان تلفن همراه وارد زندگی هایمان شد، را هیچ کدام به خوبی بیاد نداریم. بی سر و صدا آمد. اول مدیرها و افراد ثروتمندتر خریدند و بعد کم‌کم شماره تلفن همراه مثل نام پدر و شماره‌ی شناسنامه پای ثابت مشخصات فردی‌مان شد . قدم بعد داشتن رایانه شخصی و دسترسی به اینترنت پر سرعت بود. چت و فیس بوک و .... . خلاصه هر دم از این باغ بری می رسید تا اینکه گوشی‌های اندرویدی با امکانات ویژه آمدند و شدند گل سرسبد آدم‌هایی که ارتباط‌های مجازی را به واقعی ترجیح می دادند. گوشی به دست، می خواهیم تنهایی و نیازهایمان را در فضایی بر طرف کنیم که خیلی چیزها در آن هست اما واقعی نیست. این گوشی های پیشرفته، خانواده‌های ما را هم تحت تاثیر قرار داده. چون همیشه جوان‌ترها پیشتاز هستند، فرزندان در دنیایی قدم می‌زنند که برای برخی والدین تعریف مشخص ندارد. همسران هم می توانند کنار گوش هم با یک وسیله‌ی کوچک در یک دنیای بزرگ قدم بزنند. نظر شما چیست؟ پای وایبر و ویچت و واتزاپ به خانه‌ی شما هم باز شده؟ حضورش با خود چه چیزهایی آورده و چه چیزهایی را برده است؟اگر ببینید همسرتان ساعت ها در ویچت قدم می زند،چه عکس العملی نشان می دهید؟از گوشی و دوستان مجازی فرزندتان خبر دارید؟
تعداد بازدید از این مطلب: 872
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نقش جریان انحرافی در مهدویت
نقش منفی جریان انحرافی در مهدویت و تشیع موعود» آموزه مشترک ادیان شرقی و غربی است، اما هیچ یک از تحریف مصون نمانده‌اند. در این میان، اندیشه مهدویت در اسلام به‌ویژه تشیع، شفاف‌ترین صورت و سیمای «موعود» است، اما طی سال‌های اخیر از سوی برخی آلایش‌ها و آسیب‌ها تهدید شده است.
تعداد بازدید از این مطلب: 913
موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تفحص

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...

یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود.
معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.

خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.

                       

تعداد بازدید از این مطلب: 1042
موضوعات مرتبط: شهید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خطرات شبکه های اجتماعی

 *لطفا
پس از خوندن مطلب بفرمایید که آیاحقیقتا  شبکه های اجتماعی فوایدشان برای
شما بیشتر از ضررهایش بوده یا خیر. و کلا نظرتون چیه*

زندگی بدون وسایل الکترونیکی سخت است، اما به این فکر کنید که دوستان دیجیتال شما ممکن است آسیب های زیادی به روح و جسم شما
                           
                وارد کنند. این احساس برای
شما آشناست؟ اگر تلفن همراهتان در دست تان نباشد، احساس می کنید چیزی کم
دارید؟ یا اگر تلفن همراه تان را در خانه جا بگذارید، احساس اضطراب می کنید
دائما در فکر این هستید که نکته ای برای نوشتن در صفحات اجتماعی پیدا کنید
یا اینکه ذهنتان مدام در حال فکر کردن به این است که دیگران در شبکه های
اجتماعی چه نوشته اند؟

  اگر اینطور است باید بگوییم شما دچار مشکل هستید

● اگر سلامت مغزتان را می خواهید؟
 

تعداد بازدید از این مطلب: 1270
موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


افلاکیان

از همه افلاک برتر بوده اند، دوست نه بلکه برادر بوده اند

تشنه لب دادند جان پای حسین، عاشقان حضرت پیر خمین

با شهادت زندگی زیبا شود، عاشقی با سوختن معنا شود

حال آنها رفته و ما مانده ایم، از شهادت ما همه جا مانده ایم

تا نفس داریم تا که زنده ایم، ای شهیدان از شما شرمنده ایم

تا ابد رزمنداه ایم پای ولی، جان فدای حضرت سیدعلی

                         

تعداد بازدید از این مطلب: 959
موضوعات مرتبط: شهید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه!!!

جنازه ی حسین را آوردند !

پدرش در تشییع جنازه ی او دائم فریاد می زد:" اشتباه کردم حسین را فرستادم جبهه"!!!

اهالی روستا سرزنشش می کردند که "محمد آقا !ضدانقلابی ها دور و برمان هستند این حرفها را نزن و اجر شهید را پایمال نکن !" و دوباره پدر شهید فریاد می زد:" اشتباه کردم ،گناه کردم!"

مراسم بزرگداشت شهید مملو از جمعیت بود ؛با حضور همرزمان و بچه های سپاه و مهمانانی که برای تسلیت آمده بودند!

پدر شهید می خواست صحبت کند ؛همه نگران بودند حرفهایی بزند ! و موجب شادی دشمن و ناراحتی دوستان شود!

پدرشروع کرد به فریاد زدن : "مردم بدانید من اشتباه کردم حسین را به جبهه فرستادم ! ..."

...خانواده ودوستان شهید ناراحت شدندو سرها را پایین انداختند و این را به حساب داغی که بر دل پدر نشسته بود گذاشتند که محمد آقا ادامه داد:" تا وقتی عباس هست، حسین نباید شهید شود!!!من باید اول عباسم را به جبهه می فرستادم !"

عملیات بدر نوبت عباس شد . و پدر شهید هیچگاه تا پایان عمر خودش را نبخشید که :عباس بعد از حسین شهید شد!!!!

شادی روح شهیدان محمد حسین وعباس رجبعلی و پدر و مادر شهیدان رجبعلی "صلوات

 

 

تعداد بازدید از این مطلب: 888
موضوعات مرتبط: شهید , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بابام رو بهم پس بدین....
یه روز ۲ نفر داشتن توی دانشگاه با هم صحبت میکردن اولی به دومی گفت تو پدرت چیکارست گفت پدر من مهندسه و کارش ساخت و سازه تو پدرت چیکارست ؟! اولی ساکت شد و با غرور و کمی غم گفت پدر من شهید شده اولی لبخندی زد و گفت پس تو با سهمیه اومدی دانشگاه ؟!! دومی دلش شکست و بدنش سرد شد و با بغضی عجیب گفت: سهمیه ماله خودتون بابام رو بهم پس بدین.....
تعداد بازدید از این مطلب: 861
موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود